مادربزرگ

 

مادر بزرگ ادبیات مخصوص به خودش را داشت.

به همبرگر می گفت همبرگرد،

به سطل سلط،

زبانش نمی چرخید به کبریت می گفت کربیت. خلاصه حرفهایش همیشه شادم میکرد...

برای احوال پرسی كه زنگ مى زد، می گفت زنگ زده ام حالت را بگیرم.

هیچوقت عادت نکردم به این جمله، بعد از شنیدنش لبخند می زدم، حالم خوب می شد.

زنگ زده بود حالم را بگیرد ولی قصدش حال پرسیدن بود،

برعکس بعضی از آدم ها كه تلفن می کنند، مسیج می دهند حالت را بپرسند ولی حالت را می گیرند.

 

دنیای عجیبی داریم ما آدم ها......

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 21 بهمن 1395برچسب:, | 21:21 | نویسنده : سپید گل |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پارسیان دانلود