موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 28 شهريور 1394برچسب:, | 13:55 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 25 شهريور 1394برچسب:, | 21:50 | نویسنده : سپید گل |

ﯾﻬﻮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ﻋﻮﺽ ﺷﯽ
پست هاﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻣﯿﺰﺍﺭﯼ
ﺗﻮﯼ ﭼﺖ ﻫﻤﺶ ﺁﯾﮑﻮﻥ ﺧﻨﺪﻩ ﻣﯿﺬﺍﺭﯼ
ﺁﻫﻨﮓ ﺷﺎﺩ ﭘﻠﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯿﺪﯼ
ﻭﻟﯽ
ﺧﯿﻠﯽ ﺯﻭﺩ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﺭﯼ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻏﻢ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺕ ﺟﻮﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ
ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﻌﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻬﺶ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﻨﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺁﻟﺒﻮﻡ ﺁﻫﻨﮕﺎﯼ ﻫﻤﯿﺸﮕﯿﺘﻮ ﭘﻠﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺗﻤﻮﻡ ﺍﻭﻥ
ﻣﺪﺗﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﻭ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﯽ ..
آره تو اینی
یه قهوه که هر چی شکر بریزی بازم همون تلخیه ناب و داره...


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، تنهایی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 25 شهريور 1394برچسب:, | 21:48 | نویسنده : سپید گل |

♡ بــــــاور کــــــــــــــــن. . . ♡

چقدردلخوش است؛ نجار....!؟
هنوزهم، تخت دونفره میسازد!
نمیداند،همه تنهایند! انهایی هم که کنارهم میخوابند! ,فکرشان......
جای دیگری است!!!!!!!! ﺭﻓــــﯿـــــــــــــﻖ " ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺭﺍﺳــــــــﺖ ﻣﯿﮕﻮﯾــﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿــــــــﺎﯼ ﭘــﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ﺗﻨﻬـــــــﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﯿﻠــــــــﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎﮐﺴـــﯽ ﺍﺳــــﺖ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫــﯽ ﺩﺍﺋــــــــﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﯾﺎﺩﺍﻭﺭﯼ ﮐﻨﯽ ﺗﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷــــــــﺖ ﻧﮑﻨﺪ....


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، تنهایی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 25 شهريور 1394برچسب:, | 21:47 | نویسنده : سپید گل |
 
به خودت احترام بگذار ، ☺
گاهی یک چای داغ بریز داخل زیباترین استکان خانه
یک دانه شیرینی هم بگذار کنارش . . . 

بنشین و به خودت بگو :
بفرمایید ،
چایتان سرد نشود . . .!

به خودت ؛ باورت و زندگی ات عشق بورز . . .

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 23 شهريور 1394برچسب:, | 21:29 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 23 شهريور 1394برچسب:, | 21:24 | نویسنده : سپید گل |

دست بردار پطروس،
بگذار دنیا را آب ببرد.
در دنیایی که اقیانوس آرام،
به دنبال آرامش می گردد،
سد هم بسازی،
فقط مشق بچه ها را زیاد میکنی.
یک سیب به زمین افتاد و همه مفهوم جاذبه را فهمیدند.
هزاران انسان به زمین افتاد و هیچکس مفهوم انسانیت را درک نکرد...


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 21 شهريور 1394برچسب:, | 21:8 | نویسنده : سپید گل |
 
♡•ღ•♡
هــمـانـطـورکــه خــوردن شــراب حــرام اســت ،

خــوردن غــصـه هــم حـــرام اســت 

و خـــوردن هـیـچ چــیـز مــثـل خــوردن غــصـه حــرام نــیـسـت .

اگـر مــا فـهـمیدیــم کــه جـهان دار عــالم اوســت 

دیــگـر چـه غصــه ای بــایـد بخـــوریـم ؟

"دکتر الهی قمشه ای"

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 13 شهريور 1394برچسب:, | 21:29 | نویسنده : سپید گل |
 
گـــاهـی...

هیــــــچ نـــــدارم بــــرایـــت بنـــویـــسم و بــگــویــم

خـــودت بـــایــد بــــاشــی ...

تـــــا ...

بـخوانی و بشنوی از نگاهمـــ ..

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 13 شهريور 1394برچسب:, | 21:27 | نویسنده : سپید گل |
 
ختم کلام...
♡♥♡
ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﮯ ﮬﯿﭽﻮﻗﺖ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻧﮑﻦ
ﺍﮔﮧ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻛﺮﺩﮮ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺮﺩﻧﻜﻦ
ﺍﮔﺮﻣﺮﺩﮮ ﻧﺎﺭﻭﻧﺰﻥ
ﺍﮔﺮﺯﺩﮮ ﺑﮧ ﺭﻓﻴﻖ ﻧﺰﻥ
اﮔﺮﻣﺮﺩﮮ ﻣﺎﻝ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺨﻮﺭ
♡♥♡
ﺍﮔﺮﺧﻮﺭﺩﮮ ﺍﺯ ﻳﺘﻴﻢ ﻧﺨﻮﺭ
ﺍﮔﺮﻣﺮﺩﮮ ﻗﺴﻢ ﻧﺨﻮﺭ
ﺍﮔﺮﺧﻮﺭﺩﮮ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﻧﺨﻮﺭ
ﺍﮔﺮﻣﺮﺩﮮ ﭘﺸﺖ ﺑﮧ ﮐﺴﮯ ﻧﻜﻦ
ﺍﮔﺮﻛﺮﺩﮮ به معبود نکن..

♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 13 شهريور 1394برچسب:, | 21:24 | نویسنده : سپید گل |


خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/
بی نهایت خسته و افسرده ام/
تا میان گور رفتم دل گرفت/
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
روی من خروارها از خاک بود/
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/
خسته بودم هیچ کس یارم نشد/
زان میان یک تن خریدارم نشد/
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/
ترس بود و وحشت و دلواپسی/
ناله می کردم ولیکن بی جواب/
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملک/
تیره شد در پیش چشمانم فلک/
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
لرزه بر اندام من افتاده بود/
هر چه کردم سعی تا گویم جواب/
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
از سکوتم آن دو گشته خشمگین/
رفت بالا گرزهای آتشین/
قبر من پر گشته بود از نار و دود/
بار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گنه کار سیه دل، بسته پر/
نام اربابان خود یک یک ببر/
گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/
گوش گویا نامشان نشنیده بود/
نامهای خوبشان از یاد رفت/
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/
چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجو/
کارهای نیک و زشتت را بگو/
هر چه می کردم به اعمالم نگاه/
کوله بارم بود مملو از گناه/
کارهای زشت من بسیار بود/
بر زبان آوردنش دشوار بود/
چاره ای جز لب فرو بستن نبود/
گرز آتش بر سرم آمد فرود/
عمق جانم از حرارت آب شد/
روحم از فرط الم بی تاب شد/
چون ملائک نا امید از من شدند/
حرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباه/
نامه اعمال تو باشد سیاه/
ما که ماموران حق داوریم/
پس تو را سوی جهنم می بریم/
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/
دست و پایم بسته در زنجیر بود/
نا امید از هرکجا و دل فکار/
می کشیدندم به خِفّت سوی نار/
ناگهان الطاف حق آغاز شد/
از جنان درهای رحمت باز شد/
مردی آمد از تبار آسمان/
دیگران چون نجم و او چون کهکشان/
صورتش خورشید بود و غرق نور/
جام چشمانش پر از خمر طهور/
چشمهایش زندگانی می سرود/
درد را از قلب انسان می زدود/
بر سر خود شال سبزی بسته بود/
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/
کِی به زیبائی او گل می رسید/
پیش او یوسف خجالت می کشید/
دو ملک سر را به زیر انداختند/
بال خود را فرش راهش ساختند/
غرق حیرت داشتند این زمزمه/
آمده اینجا حسین فاطمه؟!
صاحب روز قیامت آمده/
گوئیا بهر شفاعت آمده/
سوی من آمد مرا شرمنده کرد/
مهربانانه به رویم خنده کرد/
گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/
من کجا و دیدن روی حسین (ع)/
گفت: آزادش کنید این بنده را/
خانه آبادش کنید این بنده را/
اینکه این جا این چنین تنها شده/
کام او با تربت من وا شده/
مادرش او را به عشقم زاده است/
گریه کرده بعد شیرش داده است/
خویش را در سوز عشقم آب کرد/
عکس من را بر دل خود قاب کرد/
بارها بر من محبت کرده است/
سینه اش را وقف هیئت کرده است/
سینه چاک آل زهرا بوده است/
چای ریز مجلس ما بوده است/
اسم من راز و نیازش بوده است/
تربتم مهر نمازش بوده است/
پرچم من را به دوشش می کشید/
پا برهنه در عزایم می دوید/
بهر عباسم به تن کرده کفن/
روز تاسوعا شده سقای من/
اقتدا بر خواهرم زینب نمود/
گاه میشد صورتش بهرم کبود/
تا به دنیا بود از من دم زده/
او غذای روضه ام را هم زده/
قلب او از حب ما لبریز بود/
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/
با ادب در مجلس ما می نشست/
قلب او با روضه ی من می شکست/
حرمت ما را به دنیا پاس داشت/
ارتباطی تنگ با عباس داشت/
اشک او با نام من می شد روان/
گریه در روضه نمی دادش امان/
بارها لعن امیه کرده است/
خویش را نذر رقیه کرده است/
گریه کرده چون برای اکبرم/
با خود او را نزد زهرا (س) می برم/
هرچه باشد او برایم بنده است/
او بسوزد، صاحبش شرمنده است/
در مرامم نیست او تنها شود/
باعث خوشحالی اعدا شود/
گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/
قلب او بوی محبت میدهد/
سختی جان کندن و هول جواب/
بس بود بهرش به عنوان عقاب/
در قیامت عطر و بویش می دهم/
پیش مردم آبرویش می دهم/
آری آری، هرکه پا بست من است/
نامه ی اعمال او دست من است/
ناگهان بیدار گردیدم زخواب/
از خجالت گشته بودم خیس آب/
دارم اربابی به این خوبی ولی/
می کنم در طاعت او تنبلی؟
من که قلبم جایگاه عشق اوست/
پس چرا با معصیت گردیده دوست؟
من که گِریَم بهر او شام و پگاه/
پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟
من که گوشم روضه ی او را شنید/
پس چرا شد طالب ساز پلید؟
چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل/
جملگی از روی مولایم خجل/
شیعه بودن کی شود با ادعا؟
ادعا بس کن اگر مردی بیا/
پا بنه در وادی عشق و جنون/
حبّ دنیا را ز قلبت کن برون/
حبّ دنیا معصیت افزون کند/
معصیت قلب ولیّ را خون کند/
باش در شادی و غم عبد خدا/
کن حسابت را ز بی دینان جدا/
قلب مولا را مرنجان ای جوان/
تا شوی محبوب رب مهربان/
سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند/
غافل از واقعه ی روز حسابت نکند/
ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی (ع)/
آن چنان باش که ارباب جوابت نکند!


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 9 شهريور 1394برچسب:, | 14:15 | نویسنده : سپید گل |
 
این متن بی نظیره

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 شهريور 1394برچسب:, | 22:6 | نویسنده : سپید گل |
10 ﺟﻤله ﻗﺎﺑﻞ ﺗأﻣﻞ
♡❤
1. ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ می باﺭﺩ، ﻫﻤﻪ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺳﺮ ﭘﻨﺎﻫﻨﺪ!
ﺍﻣﺎ ﻋﻘﺎﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺟﺘﻨﺎﺏ ﺍﺯ ﺧﯿﺲ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻻﺗﺮﺍﺯ ﺍﺑﺮﻫﺎ ﭘﺮﻭﺍﺯ می کند!
ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺭﺍ ﺧﻠﻖ می کند!

2. ﺍﻧﺴــﺎن هاﻯ ﺑــﺰﺭﮒ، ﺩﻭ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﻧـــﺪ! 
ﺩﻟـﻰ ﮐﻪ ﺩﺭﺩ ﻣﻰ ﮐﺸـــﺪ ﻭ ﭘﻨﻬـﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻟـﻰ ﮐﻪ می خندﺩ ﻭ ﺁﺷﮑـﺎﺭ ﺍﺳﺖ!

3. ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺑﯿﻦ ﺷﯿﺮ ﻭ ﺁﻫﻮ، ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺁﻫﻮﻫﺎ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ! 
ﭼﻮﻥ:
ﺷﯿﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ ﻭ ﺁﻫﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ! 
ﭘﺲ: 
"ﻫﺪﻑ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ ﻧﯿﺎﺯ ﺍﺳﺖ"

4. ﻧﻌﺮﻩ ﻫﯿﭻ ﺷﯿﺮﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﺑﯽ ﻣﺮﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ، ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻮﺭﯾﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ!

5. ﯾﮏ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺷﻤﻊ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﻧﻮﺭﺵ ﮐﺎﺳﺘﻪ ﻧﺸﻮﺩ!

6. ﻣﺸﮑﻞ ﻓﮑﺮ ﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻫﺎﻧﺸﺎﻥ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ!

7. کاش به جای این که دستی بالای دست بود، دستی توی دست بود!

8. شیر هم که باشی...
جلو جماعت گاو کم میاری!

9. اگر تمام شب را در حسرت خورشید گریه کنی، فقط خود را از لذت دیدار ستاره ها محروم کرده ای!

10. و اما آخر این که 
یادمان باشد با شکستن پای دیگران، ما بهتر راه نخواهیم رفت . .

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 شهريور 1394برچسب:, | 22:3 | نویسنده : سپید گل |
میان پرواز تا پرتاب تفاوت از زمین تا آسمان است ...

پرواز که کنی،
آنجا میرسی که خودت می خواهی

پرتابت که کنند،
آنجا می روی که آنان می خواهند.

پس پرواز را بیاموز...!!!

پرنده ای که "پرواز" بلد نیست،
به "قفس" میگوید،
"تقدیر" !

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 شهريور 1394برچسب:, | 22:2 | نویسنده : سپید گل |

 

ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎ؛ ﺍﺳﺐ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ؛
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﭼﻪ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟

ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ؛
ﺍﺳﺐ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ،ﺑﺎ ﯾﮏ ﮔﻠﻪ ﺍﺳﺐ ﺑﺮﮔﺸﺖ؛
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺷﺎﻧﺴﯽ!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟

ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ؛
ﭘﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺣﺎلیکه ﺩﺍﺷﺖ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺒﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩ؛ ﺍﺯ اسب به زﻣﯿﻦ افتاد ﻭ ﭘﺎﯾﺶ ﺷﮑﺴﺖ.
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﭼﻪ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟

و ﭼﻨﺪﺭﻭﺯ پس ازآن؛ ﮊﺍﻧﺪﺍﺭمها به ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﺑﺮﺩﻧﺪ، غیر ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ، ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺶ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ؛
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻋﺠﺐ ﺧﻮﺵ ﺷﺎﻧﺴﯽ!
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؟
*
*
*
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ،پر شده ﺍﺯ ﺍﯾﻦ"ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ "ها.

ﺍﺯﮐﺠﺎﻣﻌﻠﻮم: ﻣﺸﮑﻼﺕ ﻭ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎی امروز؛ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﺍیی ﺑﺮﺍﯼ رسیدن به ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ فردایمان نباشد...؟؟؟
بازهم: ﺍﺯﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮم؟ شاید ﻭﺍﻗﻌﺎ فقط ﻣﺸﮑﻞ است که تجربه میکنیم و دیگر هیچ...؟

ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﻣﻌﻠﻮﻡ؛ نزدیکترین ﺩﻭستمان؛ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺎنش ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﻣﻮﺟﺐ ﺩﻟﮕﺮﻣﯽ ﻣﺎست؛ شاید غمهایش آنقدر بزرگ باشد، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ توان بازگوکردنش را ندارد؟

ﭘﺲ: 
بهترین تلاشمان را بکنیم، و به آنچه پیش می آید راضی باشیم، 
و ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺷﺘﯽ ﺣﺮﺍجِ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﻢ.


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 شهريور 1394برچسب:, | 21:51 | نویسنده : سپید گل |

دستــــایی رو پیــــدا کــــن کــــه...
در ضعیـفــــ تریـــن حالتــــ نگهـــت داره ...
چشمـــایــی کـــه در زشتـــ تریـــن حالتتـــــ نگاهتــــ کنـــن...
قلبــی رو کــــه وقتـــی تـــوی بدتریـــن حالتــــ هستـــــی...
دوستــــ داشتــــه باشـــه...
اگــــر تونستـــی اینـــارو پیـــدا کنـــی
بـــدون کـــه عشـــق واقعـــی رو پـیدا کــــردی...!!!


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 شهريور 1394برچسب:, | 21:47 | نویسنده : سپید گل |

ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﺴﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ...
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ...
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯼ...
ما اگر مانده ز راه...
در پس و پیشِ قدم...
پشت پرچین بلندِ غمِ تو...
ﺩﺭ پسِ ﭘﺮﺩﻩ‌ء ﺍشکِ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ...
مأﻣﻦ ﮔﺮﻡ ﺧﺪﺍﺳﺖ...
ﺍﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎﺳﺖ...
ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ...
در پسِ هر نفسی...
که فرو میرود و می‌آید...
در پسِ ضربه‌ء نبضی ست...
که در گردن ماست...
ما اگرتنهاییم...
من و تو گمشده ایم...
او همینجاست کنار من و تو...
ﺳﺎﻟﻬﺎﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ...
ﺗﺎ ﺑﺴﻮﯾﺶ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺷﻮﻕ...
ﺗﺎ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻋﺠﺰ...
ﻭ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﻭ...
ﻣﻮنسِ ﻭﺍقعیِ ﺧﻠﻮتِ ﻣﺎﺳﺖ...


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : شنبه 7 شهريور 1394برچسب:, | 21:22 | نویسنده : سپید گل |
انسان هایِ جهان صبح که از خواب برمی خیزند، می توانند شادی یا غصّه را انتخاب کنند و این، خودِ ما هستیم که در دنیای مدرنِ امروز می توانیم در کسری از ثانیه به انسانی عبوث و اخمو تبدیل شویم.

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 6 شهريور 1394برچسب:, | 14:28 | نویسنده : سپید گل |
پنج چیز است که پنج چیز از آن نزاید: 
دلی که خانه ی غرور است کانونِ محّبت نشود. 
یارانِ دورانِ فرومایگی، نکوخویی ندانند 
و تنگ نظران ره به بزرگی نبرند. 
حسودان بر جَمال و کمال جُز به چشمِ کین ننگرند 
و دروغگویان از کسی وفا و اعتماد نبینند.

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 6 شهريور 1394برچسب:, | 14:20 | نویسنده : سپید گل |
از گورخر پرسیدم:
آیا تو سیاه هستی با خط های سفید، 
یا که سفیدی با خط های سیاه؟
و گورخر از من پرسید:
آیا تو خوبی با عادت های بد
یا بدی با عادت های خوب؟
آیا آرامی امّا بعضی وقت ها شلوغ می کنی
یا شلوغی بعضی وقت ها آرام می شوی؟
آیا شادی بعضی روزها غمگین می شوی
یا غمگینی بعضی روزها شاد می شوی؟
آیا مرتّبی و بعضی روزها نامرتّب،
یا نامرتّبی بعضی روزها مرتّب؟
و همچنان پرسید و پرسید و پرسید.
دیگر هیچ وقت
از هیچ گورخری در باره ی خط های روی پوستش نخواهم پرسید!

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 6 شهريور 1394برچسب:, | 14:16 | نویسنده : سپید گل |
آنگاه که بیاموزی
چیست این گستره ی گیتی
و چگونه است
ناخودآگاه اعجاز می کند.
همانی که دیگران معجزه اش می خوانند.

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 6 شهريور 1394برچسب:, | 13:49 | نویسنده : سپید گل |
گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشیــ
دوستش بداری و برایش چای بریزیــ
گاهی وقت‌ها، دلت می‌خواهد یکی را صدا کنیــ
بگویی سلام، می آیی قدم بزنیمــ ؟
گاهی وقت‌ها دلت می‌خواهد یکی را ببینیــ
شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسیــ
گاهی وقت‌ها، آدم چه چیزهایِ ساده‌ای را نداردــ

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، تنهایی ، دلتنگی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : جمعه 6 شهريور 1394برچسب:, | 13:38 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 5 شهريور 1394برچسب:, | 13:40 | نویسنده : سپید گل |
 
تغییر نگاه به زندگی باید از ذهن شروع شود،
یادمان باشد
سنگها نه خرده حسابی باپاهای لنگ دارند
نه قرار و مداری با پاهای سالم!
پس باورهای اشتباه را کنار بگذاریم ...
هر سقوطی
پایان کار نیست…
باران را ببین،
سقوط باران
قشنگترین "آغاز" است

موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 4 شهريور 1394برچسب:, | 14:14 | نویسنده : سپید گل |

ز


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 3 شهريور 1394برچسب:, | 21:39 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، دلتنگی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : دو شنبه 2 شهريور 1394برچسب:, | 14:11 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، عاشقانه ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:, | 14:8 | نویسنده : سپید گل |


موضوعات مرتبط: دلکده بهاری ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 1 شهريور 1394برچسب:, | 14:5 | نویسنده : سپید گل |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • پارسیان دانلود